دوست
|
[ پنج شنبه 90/11/27 ] [ 3:59 عصر ] [ الهام عباسی ]
[ نظر ]
ساعت 3 شب بود که صدای تلفن , پسری را از خواب بیدار کرد...پشت خط مادرش بود..... پسر با عصبانیت گفت: چرا این وقت شب مرا از خواب بیدار کردی؟؟؟؟؟؟
مادر گفت:25 سال قبل در همین موقع شب تو مرا از خواب بیدار کردی.....
فقط خواستم بگویم تولدت مبارک پسرم.....
پسر از اینکه دل مادرش را شکسته بود تا صبح خوابش نبرد.....صبح سراغ مادرش رفت.....وقتی داخل خانه شد مادرش را پشت میز تلفن با شمع نیمه سوخته یافت..... ولی مادر دیگر در این دنیا نبود.
بیاین تا وقتی مادرانمان هستن قدرشونو بدونیم چون اگر نباشند چیزی جز حسرت نصیب ما نمیشه. ((تقدیم به همه ی مادرانی که زحمت کشیدن ولی فرزندان قدر آنها نمی دانند)) برای خواندن داستان جالب بر روی گالری تصاویر کلیک کنید........ [ پنج شنبه 90/11/20 ] [ 7:59 عصر ] [ الهام عباسی ]
[ نظر ]
|
|
=" | ||